رفت؟!
به سلامت من خدا نیستم که بگویم
صد بار اگر توبه شکستی بازآی!
آنکه رفته به حرمت آنچه با خود برد
حق بازگشت ندارد
لااقل مرد باشد برنگردد
خط زدن برمن پایان من نیست
آغاز بی لیاقتی اوست
آهـــــــــــــــــــــــای مـــــــــــــــــــــردم
عاشــــــــقــــــــش نشــــــــــــوید....
به اندازه همتان عاشـــــــــــقی کردم "برایـــــــــــــــش"
" خداحافظی ات "
عجب خرابه ای به بار آورده . . .
بی معرفت،چرا اینقدر زود!
تا حالا به این فکر کردى با اینکه سگ
به وفادارى معروفه اما چرا میگن مثل سگ پشیمون میشى ؟ ؟ ؟
چون ته وفادارى " پشیمونیه " . . .
خدایا . . .
به تنـــــــهایی ات قســــم
دل هیــــچکس را
به آنچه " قسمتش " نیست عادت نده . . .
وقتی نیمه های شب یه مرد تو ماشین با آهسته ترین حالت ممکن داره رانندگی میکنه
وقتی تو این سرمای استخوان خرد کن ، شیشه هاش تا ته پایین و خودش غرق تو دود سیگارشِ
وقتی اونقدر غرق تو خودش که پشت چراغ قرمز چشمک زن چهار راه ، پنج دقیقه منتظر میمونه
وقتی داره بلند بلند با موزیک ماشینش اربده میزنه و هیچکس و هیچ چیز برایش مهم هم نیست
وقتی چشاش پر اشک شده و اشتباهی برف پاک کن ماشین رو میزنه
وقتی که فلشر میزنه ، اما نمیپیچه ..
وقتی همه ی اینا رو دیدین ،
آگاه باشید که دارید نابودی فرسایشی "یک مرد" رو نظاره میکنید .
برگرد
و دستی بر سر رسوائی هایم بکش !
.
من
همانم که بعداز تو
.
.
.
"عشق" را
سر بُرید
و پایش ایستاد . . !
مات شدم
از رفتنت !!
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست
خیلـی حــرف اسـت …
کـــه تــــو هـــر روز در گلـــویت
خــــاری کشنـــده احســـــاس کنــی
بـــــــرای کســـی کــه
” بـــدانــــی “
حتــــی یک بــار در عمـــرش
بــه خــاطـــــــر تـــو ” بغـــض ” هـــم نکــــرده اسـت…
چقدر متفاوت اند آدمها . . .
عشق برای یکی دلگرمی . . .
و برای دیگری سرگرمی . . .
می گویند شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!
و من یاد مردی می افتم
که با ویالونش
گوشه ی خیابان شاد میزد
اما با چشمهای خیس...!
از میان تمام بازیهای کودکانه تنها
یادم تو را فراموش!!
را خوب بلد بودی؟؟
نگذار هركسي از راه رسيد با
ساز دلت تمرين نوازندگي كند... !
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .
خیلی سخته به خاطر کسی که دوستش داری
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی
بعد بفهمی
خودت تو لیستی بودی
که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده...
حالا که رفته ای ...
ببین ...
دیگر آن کودکی نیستم که دهانش بوی شیر میداد ...
حالا بزرگ شده ام ...
دهانم بوی سیگار میدهد ...
برگرد ...
تنهایی بهتر است
خودتی خودت
حداقل روحت آسایش بیشتری دارد
نگرانی كمتری داری
و میتوانی برای خودت باشی
هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد
همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند
كاش كمی عوض میشدیم
روزگاری خواهد رسید...
همچنان که در آغوش دیگری خفته ای...
به یاد من...
ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی!
دلت هوایم را خواهد کرد...
به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را...
مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم!
بعضى اتفاق هاى خوب
اونقدر دیر مى افتن
كه باید رو به آسمون كرد
و گفت : وقتش گذشت
مال خودت...!
صدای ما رو
از پشت شیشه ی مانیتور می شنوید...
مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش بغض دارن
مانیتوری که الان ، خیلیا دستشون
زیر چونشونه
در ضمن ،
پشت همین مانیتور هم خیلیا دلشون گرفته.....
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه
بدی هاش یادت میره
نامردیش یادت میره
بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره
وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره
فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!
تورا نه عاشقانه
نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه در آغوش میکشم
عدل مگر نه آن است که هر چیز سر جای خودش باشد؟؟!